مصاحبه با روزنامه ایران
http://inn.tarnamahost.ir/News/1263.html
گفتوگو با پرنیان حامد، تاریخ پژوه
از الکساندر مقدونی تا اسکندر ایرانی
ایران آنلاین/ ما همگی با این سرخوردگی بزرگ تاریخی بزرگ شدهایم که سلسله هخامنشی را حمله ویرانگر سپاهیان اسکندر مقدونی برانداخت و جانشینان بیگانه او، سلوکیان، دویست و اندی سال بر ایران حکومت کردند.
هر چند ما همگی تصوری بدیهی از این واقعه داریم، اما نظریات موازی در علم تاریخ وجود دارد که اساس این حملهی بزرگ و تصرف ایران توسط مقدونیان را زیر سوال میبرد. پژوهشگران اسناد و شواهدی را یافتهاند که به ما میگوید اسکندر تاریخ ایران با الکساندر مقدونی نسبتی ندارد. به مناسبت تاریخ سقوط شوش به دست سپاه اسکندر مقدونی به روایات یونانی، به سراغ پرنیان حامد رفتهایم تا در خصوص این نظریهی موازی بیشتر بدانیم. او پیش از این کتاب «اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست» را در این زمینه منتشر کرده است.
پرسش: ادعای واقعی نبودن اسکندر مقدونی ظاهرا ریشهیی قدیمی دارد و حتا ابوریحان نیز به آن اشاره کرده است. لطفا کسانی را که در طول تاریخ بر این ادعا بودهاند بیان بفرمایید.؟
پرنیان حامد: تناقضات و ناهمگونیهایی که در مکتوبات برای یکی کردن دو شخصیت تاریخی از دیر زمان به چشم دیده میشود باعث سردرگمی اکثر مورخان بعدی در تاریخ ایران همچون ابوریحان بیرونی، طبری، بلعمی و.... شده است.
خاطر نشان میکنم خود مورخان یونانی که در باب شخصی با نام الکساندر با 300 سال اختلاف زمان با واقعه سخن میگویند با وجود درهم کردن دو سرگذشت از مکانهایی سخن میگویند که با تفسیرهای امروزی اختلاف فاحش دارد در حدی که حتی مورخان بعدی آنها همچون استرابو نیز رسما حقیقت این اتفاق را زیر سوال میبرد. من در بررسی تاریخ سنتی کشور خودمان نیز به اسناد جالبی برخوردم که شرح آنها را در کتابم آوردهام. اسناد تاریخی ایران از شخصیتی با لقب اسکندر سخن میگوید که حدود 266 سال با الکساندر مورخان یونانی اختلاف زمانی دارد و اعمال او نیز با الکساندر تفاوت دارد، اما متاسفانه این دو شخصیت به هر دلیلی توسط مفسرین تاریخ در طول زمان با هم به اشتباه ادغام شدهاند.
توجه دارید که نخستین مورخ یونانی- رومی که در بارهی الکساندر نوشته است و مکتوبات او به ما رسیده است، دیودور سیسیلی در سال 30 ق.م است که خود 300 سال با آن واقعه اختلاف زمانی دارد و همین فاصله میتواند سبب همآمیزی این دو شخصیت در تاریخهای غربی باشد.
اسکندر تاریخ کشور ما در کلیهی مکتوبات این کشور شخصی است که به سال 65 ق.م بابل را فتح کرد. طبری میگوید در ایام ملوک الطوایف ولادت عیسی بود این ولادت در سال 65 از غلبه الاسکندر بر سرزمین بابل در سال 51 اشکانی بود.
پرسش: اما متاسفانه کسی به تفاوت این دو توجه نمیکند. ما در متن کتاب شهرستانهای ایرانشهر به زبان پهلوی شاهد دو نام مختلف هستیم: یکی «گجستک سوکندر ئی اروما» و دیگری «گی گجستک الاسکندر ئی فیلیپوس» اما متاسفانه هر دوی آنها به الکساندر مقدونی تفسیر و ترجمه شده است. اما آیا ممکن است در یک کتاب با یک نویسنده و در یک زمان یک نام را با دو گونهی متفاوت آورده شود؟
پرنیان حامد: نمونههای بیشماری از این تناقضات در تاریخ کشور ما و در مکتوبات مورخان یونانی و رومی آمده است که فرصت بازگویی همهی آنها را در این مجال نداریم. اما بجاست که در این جا یاد کنم از چهار پیشکسوت بزرگوارم زندهیاد مهندس احمد حامی، زندهیاد ذبیح بهروز، زندهیاد اصلان غفاری و اقای دکتر محمودی بختیاری که کلیهی تحقیقات پژوهشگران بعدی در مورد این نظریه را مرهون بنیادی هستیم که این بزرگواران پایه نهادند و امیددارم با کلیهی اسنادی که امروز از دسترنج تک تک محققان این کشور گردآوری شده و فرضیهی این بزرگواران را به راحتی اثبات میکند بتوانیم حقیقت تاریخ کشورمان و جهان را مکتوب کنیم.
پرسش: این که اسکندر مقدونی به ایران حمله نکرده با این که اسکندر ایرانی بوده است دو مسالهی متفاوت است. آیا از مورخان کسی به این مورد نیز اشاره داشته است؟
پرنیان حامد: پس از توضیحات فوق شاید بهتر باشد نام این دو شخص را نیز از هم جدا کنیم. یکی الکساندر مورخان یونانی که به ایران حمله کرد و این حمله در تاریخ کشور ایران نیز مکتوب و تایید شده است اما نام او در این مکتوبات کهرم، مخفف کیهروم، به معنی پادشاه سوریه، پسر ارجاسب است. حملهی مکتوب شده در نوشتههای تاریخی ایران مانند متن یادگار زریران با نوشتهی مورخان یونانی همخوانی کامل دارد و حساب تاریخ ایران آن را در حدود سال 320 ق.م را نشان میدهد. این فرد با اسکندر در تاریخ کشور ما در همین نوشتههای تاریخی 266 سال اختلاف زمانی دارد، لذا تکرار میکنم الکساندر مورخان یونانی، اسکندر مکتوب در تاریخ کشور ما نیست. اسکندر ایرانی بود، اما الکساندر به استناد نوشته همان مورخان یونانی، و همچنین سکههایش و محل تولد او اهل شمال کشور سوریهی امروزی است. اکثر مورخان کشور ما اسکندر را پسر داراب مکتوب کردهاند. دیگر مورخانی که اعتقاد به این مسئله ندارند او را پسر فیلقوس از نوادگان عیص بن اسحاق بن ابراهیم میدانند که در هیچ کدام از دو مورد بالا سخنی از کشور مقدونیهی امروزی و یا کشور گریک امروزی در میان نیست. یونان باستان به استناد همان لوحهای بابلی، که آن را سند ورود الکساندر به کشور ایران تفسیر کردهاند، کشور گریک امروزی نیست که من در گزارش لوحهای بابلی شرح آن را دادهام.
پرسش: چرایی این تحریف اگر صرفا از سوی سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم انجام میشد کاملا پذیرفتنی بود. اما چرا در دنیای قدیم این تحریف تا این حد عمومیت یافت و جای حقیقت تاریخی را گرفت؟
پرنیان حامد: علت اصلی آن دشمنی حکومت ساسانیان با سلسله اشکانی و سوگندهای فرزندان ساسان برای نابودی نسل اشکانیان است که در اسناد کشور ما مکتوب است. همان گونه که میدانید ما متاسفانه در این کشور از حکومت اشکانی تقریبا هیچ سندی نداریم چرا که حکومت ساسانی به علت این تنفر کلیهی این مدارک را نابود کرده است. دنیای قدیم نیز همچون امروز دچار سیاستمدار و تعصبات منطقهای و مذهبی بوده است.
در نظر داشته باشید که اشکانیان پیرو آیین میترایی بودهاند و ساسانیان دین مزدایی داشتهاند. بنا بر این جهانگیری اشکانیان و فتوحات گسترده آنان نه تنها برای فرزندان ساسان جذابیتی نداشته، که به عنوان رقیب کوشیدهاند آثار آن را نیز از میان بردارند. اما این آثار هنوز کمابیش در دسترس ما ست. در پروندهی اسکندر ایرانی، سر سلسلهی اشکانیان، فتح اروپا نمایان است و اسناد اروپا از جمله صدها معبد میترایی آن را تایید میکند. نام منطقهی اسکاندیناوی نیز سند دیگری است که در زبان آن منطقه بیمفهوم و در زبان پهلوی پارتی به صورت اسکان دینا وی و به مفهوم اشکان دینآور آمده است. علت این نامگذاری که از سوی مردم این منطقه ورود اسکانیها به این ناحیه توجیه شده که همان اشکانیها هستند و دیگر مدارک اروپا نیز این فتح را تایید میکند.
در واقع مورخان یونانی با سوء استفاده از تنفر دولت ساسانیان از حکومت اشکانیان و اسکندر همچنین تنفر کلیساهای اروپا از اسکندر و فتوحاتش در این ناحیه به راحتی توانستند از ادغام این دو شخصیت موجودی افسانهیی برای خود بسازند که البته بین نیمهی اول و دوم زندگی او حدود 266 سال فاصله بوده است و این فاصله را نیز با سلسلهای ساختگی با نام سلوکیان پر کردهاند. سکوت دولت ساسانی به علت گرایش به مذهب مزدایی و از بین بردن قهرمانیهای این شخصیت با مذهب میترایی و سکوت اروپا برای از بین بردن آثار فتوحات اسکندر در اروپا و گریز از قید مذهب میترایی و استقلال آنها بوده است. دکتر محمودی بختیاری عقیده دارند شباهت نام این دو شخصیت نیز کارساز بوده است. ایشان، ذبیح بهروز و اصلان غفاری و خانم پوران فرخزاد معتقدند که اسکندر ایرانی در واقع اسِ کنتار به معنای اشک دلیر است. ترکیب نام او و لقب او یعنی اسِ کنتار، به لحاظ آوایی شباهت کمی به الکساندر داشته است و همین سوءاستفادهها و سوءتفاهمها را آسانتر کرده است.
البته که هیچ انتظار دیگری نیست، نه از سیاستمداران امروز، نه از سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم، نه از متعصبان کلیسای دنیای قدیم، نه از حکومت ساسانیان که علاقهای به بیان و دفاع از قهرمانیهای این سلسله نداشتند که چنین حقیقتی را در جهان مکتوب کرده باشند. انتظار از استادان و پژوهشگران امروز کشور ایران است که بیتعصب گرد هم آیند و حقیقت این تناقضات را آشکار سازند.
پرسش: امروز اسناد فراوانی را برای حملهی اسکندر مقدونی ذکر میکنند. چهگونه ادعای «اس کنتار» ایرانی میتواند با این حجم اسناد رو در رو شود؟ آیا در سوی مقابل، نظریهی شما چنین اعتبار اسنادییی را دارد؟
پرنیان حامد: کدام اسناد؟ این اسنادی که شما میفرمایید حتی ورود کهرمی را که ما با عنوان الکساندر مورخان یونانی میپذیریم، به مرزهای امروزی کشور ایران اثبات نمیکند. کلیهی نشانیهایی که مورخان یونانی برای الکساندر نوشتهاند مرزهای غربی کشور ایران امروزی است نه کشور افغانستان امروزی. زمانی که مورخ یونانی خود نوشته است رود اکسوس از کوههای قفقاز سرچشمه میگیرد به دریای کاسپیان میریزد تفسیر آن به آمودریا را تنها سیاست یک سیاستمدار می تواند انجام دهد. کندن کوههای قفقاز از غرب دریای خزر و بردن آن به شرق این دریا عوامفریبی و سندسازی محسوب میشود نه اعتبار سندی برای یک واقعه. رود تانایس اگر مرز اروپا و آسیاست و شمال باختریش، باختریش چگونه به بلخ امروزی تفسیر شده است؟ افغانستان امروزی مرز اروپا و آسیا است؟ اینها سند نیست اینها تفسیر مفسری است که به مقتضی تعصبات و سیاست گذشته و امروز عوام را میفریبد که علت آن هم بر ما واضح است: کوچک کردن تمدن بزرگ ایران و خاورمیانه و تمدنسازی برای منطقهی اروپایی که به علت وجود یخهای قطور اصلا تمدنی نداشته است. و سپس ناگهان در تاریخ شاهد شهرسازیهای فراوان الکساندر در ایران هستیم که برداشتی از مکتوبات تاریخ ایران در باب اسکندر خودمان است. آیا شما میتوانید جز معبد لائودیسه که علت وجود آن در این منطقه پیماننامهی صلح گمشدهی ارشک و انتیاخوس سوم است، یک دیوار بازمانده به سبک یونانی از زمان این قهرمان خیالی در کل کشور ایران به من نشان بدهید؟ به افغانستان استناد نکنید. اسناد افغانستان نیز تحریف بیشرمانهی دیگری است که چنان چه مایل باشید در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. به هر تقدیر اول باید ثابت کنند این الکساندری که میگویند از کشور ایران عبور کرده است. و باید ثابت کنند در کشور ایران شهرها ساخته است. در تاریخ ما آمده است اسکندر در جی شهر ساخت. یک دیوار، یک الوار، یک گچکاری، یک کتیبه... آخر یک نشانه از این شهر به سبک یونانی در اصفهان به من نشان بدهید که ادعای یکی بودن این الکساندر و اسکندر ایرانیان را بپذیریم. در واقع آن که شهر ساخته است، ایرانی بوده و به سبک خودمان شهر ساخته است، لذا اثری از شهرهای یونانی در این کشور نیست.
پرسش: یعنی مدعیان حمله الکساندر مقدونی هیچ سند دیگری را نمیآورند؟
پرنیان حامد: از این دست اسناد مخدوش فراوان آوردهاند که در وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ به طور مفصل آنها را بررسی کردهام. به عنوان نمونه به سکه استناد کردهاند. حال آن که سکه یک شیء قابل جابهجایی است و نمیتواند سند ورود این فرد به ایران باشد. هر چند همین سکهها را نیز بررسی کردم و دیدم که چهرهی این فاتح خیالی بر هر سکهای شکل دیگری است. سکهها و مجسمههایی که به الکساندر مورخان یونانی نسبت میدهند نه تنها مردی دو چهره، بل مردی صد چهره است. هر آن چه از زیر خاک مییابند میگویند این همان الکساندر است. آیا صورت مجسمهی منسوب به الکساندر موزهی ترکیه با صورت کاشیکاری منسوب به الکساندر یک صورت است که هر دو الکساندر باشند؟ جالب این که صورت مجسمهی ترکیه مشابه صورت مجسمهی مهر در اروپا و صورت کاشیکاری مشابه صورت معبد دورا در سوریه است. اما این دو شخص نامشابه هر دو همان الکساندر مورخان یونانی تفسیر میشوند. از دید شما و خوانندگان شما این سند است یا سندسازی؟
محکمترین به اصطلاح سندی که تا به امروز در باب این قهرمان خیالی به ما ارائه دادهاند، لوحهای بابلی است که من آنها را به دقت بررسی کردم. این لوحها به صورت بسیار عجیبی شکستگی و خوردگی دارند. جالب این که در ترجمهی اولیه نه تنها سند ورود شخصی به جایی نیست بلکه سرلوحها و نامهای باقی مانده از آن تاکید بر زمانهای مختلف، شاهان مختلف و وقایع مختلف میکنند. آن چه شما از آن به عنوان سند الکساندر مقدونی یاد میکنید در حقیقت تنها تفسیر مترجمی است که از روی تعصبات شخصی لوح شاهان مختلف هخامنشی و وقایع اتفاق افتاده در زمانهای مختلف را به حدس و به استناد ذهنی شخص خودش به الکساندر مقدونی نسبت میدهد. این مفسرین حتی پایبند مکتوبات مورخان یونانی نیز نماندهاند و در هر کجا که نوشتهی مورخ یونانی مغایر با افکار شخصی آنان است مورخ را فورا متهم به نادانی و ناآگاهی میکنند. در این مورد به کوشش آقای نوید صلحدوست گزارشی کوتاه تهیه شده و از طریق اینترنت در اختیار مردم کشورم قرار گرفت تا اگاه باشند و بدانند این اسنادی که میگویند دچار چه تناقضاتی است.
پرسش: چرا این نظریه امروز حداقل در مجامع دانشگاهی ایرانی جایگاهی ندارد؟ آیا این به خاطر ضعف اعتباری این نظریه است یا دلایل دیگری را در این امر موثر میدانید؟
پرنیان حامد: فرضیه و نظریهی اولیهیی که از سوی پیشکسوتان بزرگوار من در این کشور مطرح شد نقد درستی از تناقضات در این موضوع تاریخی بود. اسناد اولیهیی که این بزرگواران در رابطه با هرگز نسوختن تخت جمشید، جابهجایی مکانها و... ارائه دادند، اسناد بنیادینی بود که نیاز به کار بیشتر و تحقیق بیشتر و اسناد محکمتر داشت. آن اسناد این بزرگواران را بر آن داشت که باور کنند الکساندری که مورخان یونانی ذکر کردهاند، همان سرسلسلهی اشکانیان است. من نیز کتاب خودم را در سال 1390 به چاپ رساندم و در اختیار مردم و مجامع علمی قرار گرفت. اما اسناد این کتاب که تنها شامل اسناد تاریخ کشور ایران بود، برای اثبات این حقیقت در جوامع بینالمللی هنوز کافی نبود و برای تایید نیاز به اسناد محکم دیگری داشتیم، اسناد و شواهدی از دیگر مکتوبات جهان و مهمتر از آن بررسی اسناد دست اول از جمله کتیبهها، لوحها، سکهها و... این اسناد در طول سه سال گذشته از سوی این جانب جمعآوری شد که به صورت همین گزارشهای کوتاه، فیلم، کتاب و از طریق وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ در اختیار مردم کشورم قرار داده شده و خواهد شد.
امید است با اسناد جمعآوری شده استادان کشورم به تاریخ جامع و اسناد کشور خودمان کمی توجه بیشتری کنند و تاریخ کشورمان را به درستی احیا کرده و تفسیرهای بیسند جهان در باب تاریخ کشورمان را بیجهت و به عنوان حقیقت بدیهی تاریخی نپذیرند و بتوانند این تناقضات را از تاریخ کشور ما بزدایند. امیدوارم استادان این رشته روزی قهرمان کشورمان را به تاریخ ما بازگردانند و الکساندر یونانیان را در همان جایگاهی که در تاریخ ایران از او یاد شده است و همان سرنوشتی که در تاریخ ایران برای او مکتوب است قرار بدهند. اما باید بدانیم که زدودن دروغی دو هزار ساله از تاریخ یک کشور کار یک روزه نیست. باید به این بزرگوارن وقت بدهیم.
پرسش: به رغم بزرگ بودن و موثر بودن این ادعا،مقالات پژوهشی و کتابهای علمی کمی در این باره منتشر شده است. علت این کمبود را چه تحلیل میکنید؟
پرنیان حامد: انتظار تغییر عقیده از افرادی که سالهای سال زندگی خود را صرف ترجمه و نوشتن زندگینامهها و فتحنامههای الکساندر مقدونی در این کشور کردهاند، انتظاری بیجا است، حتی اگر به این حقیقت و تناقضات ترجمه شده توسط خودشان کاملا واقف باشند. لذا از گروه بزرگی از پژوهشگران و اساتیدی که به آن راه رفتهاند باید صرف نظر کنیم و انتظاری از آنان نداشته باشیم؛ نمونهی آن استاد محترم دانشگاهی بود که دو سال پیش حتی اجازهی نوشتن پایاننامهی دانشجوی خود در باب این نظریه به استناد کتاب مرا ندادهاند. انتظار دیگری از ایشان نبود. اما شما هم از علت کمبود از من نپرسید. علتها این است که افرادی که سالها وقت خود را صرف اشتباه کردهاند، راه تحقیق نسل بعدی را هم میبندند. امید ما به همان دانشجوی گرامی خواهد بود که استاد آینده این کشور است. پس صبر داشته باشیم و صبر داشته باشید.
گفت و گو از سید امین موسوی زاده
نظرات انوش راوید در بخش نظرات صفحه فوق:
1 ــ درود و سپاس از گرامی سید امین موسوی زاده، علاقمند جهت مطالعه مشروح مطالب به وبلاگ گفتمان درباره دروغهای تاریخ به آدرس زیر مراجعه نمایند:
2 ــ درود، بیشتر مطالب تاریخی آکادمیک غربی، بر گرفته از تاریخ نویسی استعماری قرون 18 و 19 است، و آنها جهت سبک کارشان تاریخ را نوشته اند. این نوع تاریخ نویسی که بشدت همراه دروغ و دونگ است، با انواع ترفندها بخورد مردم داده اند. اما امروزه با وجود انفجار اطلاعاتی و ارتباطی، باید این دروغها شناسایی و افشا و از سیستم آموزشی و علمی و مطالعاتی ایران خارج شوند، مشروح در وبسایت ارگ
.............................................................
فیلم گزارش مشروح سخنرانی دانشگاه اصفهان به زودی بر
http://www.cae.blogfa.com/post/189
ارگ http://arq.ir